عشق لاتی...(دوشنبه 86 اسفند 20 ساعت 12:9 صبح )
ما بودیمو حاجی نصرت رضا پونصد علی فرصت اره و اینا خیلی بودیم کریم اقامونم بود از ما نه از اونا اره که بریم دوا خوری تو نمیری به موت قسم ما اصلن تو نخش نبودیم اره نه گاز دنده دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین یکی چپ یکی راست یکی بالا یکی پایین عرق و ابجو جور شد رو تخت نشسته بودیم داشتیم میخوردیم اولی رو رفتیم به سلامتی رفقا لول لول شدیم دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع پاتیل پاتیل شدیم سومیرو امدیم بریم بالا داش خلیل اومد ساقی شد گفت بریم بالا به سلامتی متی تو نمیری به موت قسم خیلی تو لک شدم این جیب نه اون جیب نه تو جیب ساعتی ضامن دار اومد بیرون رفتمو اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن پریدم رو موتور اومدم سره کوچه مهران بقل نوچر فوروشیه یه پسر هیکلیه اینجوریه زد بهم افتادم تو جوب گفتم هتهته گوفت عزت یکی خوابوند زیره گوشم گفتم نامردیه دومیشو زد از اولیش قایم تر دست کردم تو جیبم برمو بیام چشامو وا کردم دیدم تو مریض خونه افتادم حالا به همه گفتیم زدیم شما هم بگید زده خوبیت نداره میدونی که....!!!
» سپیده
»» نظرات دیگران ( نظر)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ